باران...



 

بي شبهه و شك يقينمان كامل شد

غمنامه سرزمينمان كامل شد 

كم بود بدون سكه يك سين اما

سيل امد  و هفت سين مان كامل شد

بغض شيراز هنوز بند نيامده چشمان شيراز خانم يكريز دارد مي بارد و بغض  من براي ميهمانان شهرم براي مردمان  غيرتمند مهمان نواز و مهربان و دست و دلباز شهرم كه همه گي بزرگوارنه از جا كنده شدند . براي كمك از تهيه ي غذا گرم و اب  گرفته تا پوشاك نو حوله محل اسكان درب خانه هاي همه ي مردم شهر بروي ميهمانان گشوده بود . درب كارخانه ها و درب سالنهاي ورزشي و مساجد و حسينيه ها .درب تعمير گاهها براي تعمير ماشين  درب هتل ها براي پناه دادن درب تعمير كاران موبايل براي تعمير مجاني موبايلهاي صدمه  ديده.

خسته نباشيد مردم  شريف شيراز با اينكه مي دانم 

همگي خسته ايم اما  خواب به اين چشمان خسته راه ندارد .قلبم  همه ي ما از يك درد عظيم پر است و چشمان من  كه از صبح خودش را نگه داشته حالا سر ريز شده و دارد مي بارد . 

 ه ي پايم را فراموش كرده ام . بايد سر پا بايستم وقتي به وجود من نياز هست وقتي مهمان دارم

مي دانم كه فردا روز ديگري خواهد بود


 

 

شاعر مي فرمايد :

ي زلف سر كجت همه چين چين شكن / شكن ، همه چين چين شكن / شكن

امسال من به سبزه اي كاشتم مي گم :

اي زلف سر كچل همه فر فر تو هم / تو هم همه فر فر تو هم تو هم 

سالي كه با  سبزه  ي كچلكي شروع بشه ايشالا كه به خير تمام ميشه 


نوروز هم به سيزده رسيد 

گذر از سال كهنه و گزار از سال نو ادم را بزرگ مي كند . 

سال تمام ميشود و تو هرگز نمي خواهي دوباره ان سال را تجربه كني 

اما بعضي چيزها هستند كه هرگز شروع نخواهند شد

تكرار تجربه هاي تلخ به هر شكل ديگر با ادمهاي متفاوت تر و در مكان هاي متفاوت تر  به زعم من مثل سيلي زدن به صورت خود است در ايينه هاي متفاوت از سالها ي تلخ و تجربه  هاي تلخ گذر كنيم. نه تكرار. 

مي خواهم امسال را با اقتدار گذار كنم ،من به تنهايي خودم عادت دارم تنهاييم را دوست دارم خاطره  ساختن با خود در درون خود چيزي ست كه شايد بايد هر كسي بياموزد. 

انقدر  كتاب نخوانده دارم،  انقدر ننوشته دارم انقدر چيزها هست كه من نمي دانم و بايد بياموزم كه محالي براي احساس تنهايي نيست.

دراين سال نو براي تمامي عزيزانم كه دنياي تنهاييشان را دوست ندارند معاشري خوش و دلبري طناز و رودي بساز مي خواهم .

و براي خودم  سلامتي ، ارامش و قدرتي كه بتوانم  درون خودم را از نو بسازم . 

سال يكهزار و سيصد و نود هشت از اينجا به بعد بر همه ي دوستان و دشمنانم خوش


خدا رحمت كنه همه رفتگان و اسيران خاك رو خدابيامرزه  بي بي مادر بزرگ پدريم را

ايشون يك مثلي داشت كه مي گفت : 

اي واي ز دست فلك شعبده باز 

شه زاده به ذلت و گدا زاده به ناز 

نرگس ز برهنگي سر كرده زخاك 

صد پيرهن حرير پوشيده پياز 

نمي دونم اونقتها قيمت پياز چقدر بوده كه اينها از پياز بعنوان گدا زاده ياد مي كردند

اما در حال حاضر با احتساب قيمت پياز هر كيلو سيزده هزار تومن نه تنها جناب پيازگدا زاده محسوب نميشه بلكه يك اقا زاده مرفه بي درد به حساب مياد.


تقريبن تمام ديروزم با پدر و مادرم گذشت.

پدرم را از روز اولي كه فهميدم بيمارم نديده بودم  . ديدار من ناراحتش مي كرد من هم اصرار نكردم. براي عيد هم نرفتم نمي خواستم روي ويلچر ببيندم . مادرم را از اواخر اسفند ماه.خبر بيماري و روند نه ماه درمان من هر دو را مچاله كرده . ديروز را بعد از نه ماه با هم گذرانديم . ديگر اجازه دارم راه بروم براي همين دعوتشان كردم . برايشان اشپزي كردم . با وجود درد پايم در كنارشان نشستم و خودم را سر حال تر از انچه بودم نشان دادم . تادير وقت شب نگهشان داشتم و سر عيدي گرفتن كلي با پدرم چانه زدم و جيبش را خالي كردم . 

اما وقتي رفتند دلم گرفت . پدر و مادرم ديگر ان ادمهاي سابق نيستند . بخصوص پدر انگار سالها پير تر شده . ديگر ان شادابي سابق را ندارد . مچ نگاهش را كه روي صورتم مي گيرم پر از بغض است پر از دردي كه ميدانم بخاطر من كشيده.

دم رفتن كه بغلش كردم دلم بدرد امد . دلم مي خواست به تلافي اين نه ماه غيبت هزار بار ببوسمش اما نكردم ترسيدم بغض پدر بشكند . 

پدر مي دانم صدايم را از اينجا نمشنوي اما قلبن از اينكه نا خواسته ازردمت معذرت مي خواهم از اينكه پيرت كردم معذرت مي خواهم .خيلي دوستت دارم پدر اگر دست من بود زمان را به عقب بر مي گرداندم . و در همان صبح هاي جمعه ي كودكي كه پدر و دختري براي خريد اسباب بازي مي رفتيم متوقف مي كردم. كنار ان قطار اسباب  بازي كنارت مي نشستم و از چرخيدنش روي ريل و سوت زدنش لذت مي بردم . ان ماشينهاي مسابقه ي رنگارنگ را روي پيست  پر پيچ با سرعت مي سراندم و از بازاندنت كه هميشه عمدي بود به وجد مي امدم . 

اگر دست من بود كنار عروسكهايي كه صبحهاي جمعه برايم مي خريدي مي ماندم و هيچوقت بزرگ نمي شدم . 

ببخشيد پدر خيلي ببخشيد كه اينقدر پيرت كردم.


پيش تر ها وقتي از دست ادمها عاصي ميشدم . وقتي پشتك واروها ي ديوانه  كننده شان طناب اعصابم را تا سر حد جنون كش مي اورد . 

فرياد مي زدم . عين ديوانه اي كه سنگ بر ميدارد براي كودكاني كه به قصد بازي ، در كوچه دوره اش مي كنند . 

اما حالا .

سكوت مي كنم

ارام مي نشينم  

حرف نمي زنم 

به من چه ربطي دارد

بگذار حرفها انقدر خودشان را بزنند تا بميرند. 


يادش بخير يك شعري توي بچه گيمان  داشتيم  در حكايت احوال  بعضي ادمها كه مي گفت 

 

من نبودم دستم بود 

تقصير استينم بود 

استينم مال كتم بود 

كتم مال بابام بود 

بابام مال مامانم بود 

مامانم مال شيراز  بود 

اشيراز مال ايران بود 

ايران مال جهان بود 

جهان مال خدا بود

خدا مال خودش بود

هيچي همين !

به جز اينكه وقتي ميدانيد سايه ايد وقتي ميدانيد كه كاري مي كنيد  انقدر اشتباه است كه باعث ترستان ميشود خوب انجامش ندهيد  واقعن چه چيز رازمي خواهيد ثابت كنيد ؟  كه سايه ها گاهي دستشان را دراز مي كنند . اين درست مثل ات بالدار  بالدار است كه بي اختيار ميل به گرد يدن دور چراغ مي كنند  و مي سوزند . بقول خواجه فقط  عرض خود مي بريد و زحمت ما ميداريد.

فقط همين نه بيشتر !


جا داره يه خسته نباشيد جانانه هم  بگيم به بعضيا 

كه دارند وصيت اون پيرمرد به پسرهاش  رو با دقت و مو به مو  تو وبلاگ من انجام ميدن

چو شد مهر مه كشتگه بركنيد 

همه اي ان رير و بالا كنيد 

نمانيد ناكنده جايي ز باغ 

بگيريد از ان گنج هرجاا سراغ

پدر مرد و پوران به اميد گنج 

به كاويدن دست بردند رنج  

خسته نباشي دلاور / خدا قوت پهلوون 

فقط اگر گنجي  چيزي پيدا كردي ديگه جر نزن   نصف نصف


تگرگ چنان باريد كه برگهاي درخت  ازگيل انگار زيررگيار گلوله تكه تكه شده بودند

و روي درخت هاي نارنج و ليمو شيرين و نارنگي و پرتقال  حتي يكً تك غنچه ي بهار  باقي نمانده بود شدت تگرگ چنان بود كه تمام برگ و بار زيتون عين لباسهاي كهنه نوي باغچه ولو شده بود . دلم گرفت . با خودم گفتم طفلك درخت گوجه سبز خنگ خانه ي ما  با ان شكوفه هاي ريز لطيف كجا طاقت اورده زير اين تگرگ جلو رفتم دستي به سر و روش بكشم و سر سلامتي بدهم .بر ساخه يس از شكوفه خبري نبود اما ميوه هاش سبز و گرد و لطيف داشتند لبخند مي زدند . بي اختيار خم شدم و بر ميوه هاي سبز ريزش بوسه زدم در گوشش گفتم اي سياستمدار كهنه كار

اي چرچيل حياط ما نمي دانم چطور ميوه هايت رانگه داشتي اما دست مريزاد!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نصرینو یادداشت های روزانه با چوب تی لایف Matt قالیشویی رایکا پهنه ی کویر انیمیشن مرجع پول آنلاین Joi